معنی دس هدائن - جستجوی لغت در جدول جو
دس هدائن
دست دادن، فراهم شدن زمینه
ادامه...
دست دادن، فراهم شدن زمینه
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رگ هدائن
دام را برای شکار آماده کردن
ادامه...
دام را برای شکار آماده کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خیس هدائن
خیساندن
ادامه...
خیساندن
فرهنگ گویش مازندرانی
در هادائن
رها کردن حیوانات یا پرنده، خارج کردن باد شکم
ادامه...
رها کردن حیوانات یا پرنده، خارج کردن باد شکم
فرهنگ گویش مازندرانی
دخک هدائن
تکان دادن
ادامه...
تکان دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
دل هادائن
دقیق شدن، عاشق شدن
ادامه...
دقیق شدن، عاشق شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دسور هدائن
دستور دادن
ادامه...
دستور دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
دم بدائن
انداختن، پرت کردن، پرتاب کردن
ادامه...
انداختن، پرت کردن، پرتاب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رک هدائن
راست و ریست کردن، رو به راه کردن، قوز کردن، راست و ریست کردن، رو به راه کردن، قوز کردن
ادامه...
راست و ریست کردن، رو به راه کردن، قوز کردن، راست و ریست کردن، رو به راه کردن، قوز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جم هدائن
تکان دادن
ادامه...
تکان دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
رج هدائن
نشان دادن، راهنمایی کردن
ادامه...
نشان دادن، راهنمایی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رت هدائن
رها کردن، پاره کردن
ادامه...
رها کردن، پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رخ هدائن
غلتاندن، قل دادن
ادامه...
غلتاندن، قل دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
رش هدائن
با دست ضربه وارد ساختن
ادامه...
با دست ضربه وارد ساختن
فرهنگ گویش مازندرانی
دوم هدائن
کنایه از: به دام انداختن گوسفند جهت دوشیدن شیر
ادامه...
کنایه از: به دام انداختن گوسفند جهت دوشیدن شیر
فرهنگ گویش مازندرانی
رو هدائن
شخم کردن، رو دادن، لوس کردن، غلتاندن، پرت کردن
ادامه...
شخم کردن، رو دادن، لوس کردن، غلتاندن، پرت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خش هدائن
بوسیدن
ادامه...
بوسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جغ هدائن
با فشار قرار دادن جسمی بین دو چیز، منگنه کردن
ادامه...
با فشار قرار دادن جسمی بین دو چیز، منگنه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دل هدائن
دقیق شدن، شیفته شدن
ادامه...
دقیق شدن، شیفته شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تغ هدائن
تغ هدائن، راست و استوار نشستن که گاه نشان خود بینی است، دراز کشیدن
ادامه...
تغ هدائن، راست و استوار نشستن که گاه نشان خود بینی است، دراز کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دس ندائن
دست ندادن، فراهم نشدن شرایط، تسلیم نشدن، تحت اراده دیگری
ادامه...
دست ندادن، فراهم نشدن شرایط، تسلیم نشدن، تحت اراده دیگری
فرهنگ گویش مازندرانی
دم هدائن
استراحت دادن کوتاه، دور ریختن، پرت کردن
ادامه...
استراحت دادن کوتاه، دور ریختن، پرت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دو هدائن
دواندن
ادامه...
دواندن
فرهنگ گویش مازندرانی
گس هدائن
رام شدن، تسلیم شدن
ادامه...
رام شدن، تسلیم شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بل هدائن
نیم سوز کردن چیزی، روی شعله گرفتن مرغ پرکنده برای سوزاندن، ته.، بلعیدن، فرو بردن لقمه ی بزرگ در دهان با فشار و سختی
ادامه...
نیم سوز کردن چیزی، روی شعله گرفتن مرغ پرکنده برای سوزاندن، ته.، بلعیدن، فرو بردن لقمه ی بزرگ در دهان با فشار و سختی
فرهنگ گویش مازندرانی
بق هدائن
بخور دادن
ادامه...
بخور دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
تش هدائن
کتک، ضربه زدن با دست به طور ناگهانی
ادامه...
کتک، ضربه زدن با دست به طور ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
جر هدائن
پاره کردن، چاک دادن، پایین دادن، قورت دادن
ادامه...
پاره کردن، چاک دادن، پایین دادن، قورت دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
تج هدائن
دراز کشیدن
ادامه...
دراز کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تل هدائن
تکان مختصر دادن، فشار آوردن کم، لم دادن، دراز کشیدن
ادامه...
تکان مختصر دادن، فشار آوردن کم، لم دادن، دراز کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تو هدائن
تابیدن، حرارت بخشیدن نور خورشید، تاب دادن
ادامه...
تابیدن، حرارت بخشیدن نور خورشید، تاب دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
تن هدائن
آرام شدن، مطیع شدن، رام شدن، پذیرفتن، به جلو هول دادن، نزدیک
ادامه...
آرام شدن، مطیع شدن، رام شدن، پذیرفتن، به جلو هول دادن، نزدیک
فرهنگ گویش مازندرانی
ته هدائن
بالا کشیدن، حرام خواری، فرو بردن، خوردن
ادامه...
بالا کشیدن، حرام خواری، فرو بردن، خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جز هدائن
جز هدائن
ادامه...
جز هدائن
فرهنگ گویش مازندرانی
رم هدائن
ترساندن ناگهانی
ادامه...
ترساندن ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی